گفتگو با دکتر حسن نمک‌دوست تهرانی، استاد دانشگاه

دکتر حسن نمک‌دوست تهرانی متولد سال۱۳۳۹ در تهران است. وی دکترای علوم ارتباطات اجتماعی خود را از دانشگاه علامه طباطبایی اخذ کرد. از جمله فعالیت‌های آموزشی وی عضو هیأت علمی گروه ارتباطات دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی و مدرس مدعو دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران تا سال۱۳۸۴ بود. وی هم‌اکنون مدیر مرکز آموزش مؤسسەی همشهری است. پایان‌نامه‌ی دکتری‌اش درباره‌ی حق دسترسی به اطلاعات و هر آنچه به آزادی بیان در دنیای دیروز و امروز بازمی‌گردد، نوشته شده است. 

بیایید گفت‌وگو را با صحبت درباره دیدگاه‌های متفاوتی که درباره‌ی تأثیر تکنولوژی‌های ارتباطی در فرآیند دموکراتیزه شدن جوامع وجود دارد، آغاز کنیم. برخی معتقدند حضور این تکنولوژی‌ها این فرآیند را سرعت می‌بخشد و در نگاه مقابل نیز بسیاری بر این باورند که این ابزار‌ها بیشتر به عنوان ابزاری کنترلی و مانع از گسترش این روند عمل می‌کنند. حال به نظر شما این فضایی که اینترنت و ابزارهای نوین ارتباطی به وجود آورده‌اند، بیشتر به کدام سمت و سو گرایش دارد، دموکراتیزه کردن یا ایجاد شکاف‌های تازه‌ای که تا پیش از این وجود نداشته‌است؟ 

تمامی وسایل ارتباط‌جمعی بدون استثنا قطعاً به گشوده شدن فضای اجتماعی و سیاسی کمک کرده‌اند؛ اما همزمان حکومت‌ها هم سعی کرده‌اند از این وسایل به‌عنوان ابزار سرکوب استفاده کنند. بنابراین میل حکومت‌ها به سرکوب، هیچ ربطی به نقش‌آفرینی ذاتی وسایل ارتباط‌جمعی ندارد. دقیق‌تر بگویم وسایل ارتباط‌جمعی و به‌طور کلی مقوله‌ی ارتباط، ماهیت رهایی‌بخش دارند. می‌دانید که بسیاری از دانشمندان انسان را موجودی ارتباط‌گر می‌دانند، به این معنا که بدون ارتباط انسانیت معنای خود را از دست می‌دهد. وسایل ارتباط‌جمعی هم در خدمت تحقق بخشیدن به انسانیت انسان‌ها هستند و در امتداد مناسبات انسانی قرار دارند و این نقطه مقابل رویکرد معمول حکومت‌ها به وسایل ارتباط‌جمعی است. می‌خواهم بگویم ما به‌ جای اینکه درباره‌ی ماهیت سلطه‌گرانه‌ی وسایل ارتباط‌جمعی گفت‌وگو کنیم باید درباره رفتار خودکامانه حکومت‌ها صحبت کنیم. 

یعنی به نظر شما ذات این وسایل امکان سرکوب و ایجاد محدودیت را به وجود نمی‌آورد؟ 

خیر، تاریخ پیدایش وسایل ارتباط‌جمعی از‌‌ همان آغاز با تاریخ تکوین مفاهیمی چون آزادی بیان، دموکراسی و حقوق بشر سرشته شده‌ است. برای مثال آیا کسی هست که بگوید پیدایش کتاب و صنعت نشر در جهت گسترش استبداد بوده است. برعکس، ‌ کتاب به عنوان یک رسانه، همیشه در جهت آزادی بیان و گسترش آن بوده ‌است. این موضوع درباره‌ی سایر رسانه‌ها مثل روزنامه، عکاسی، سینما، رادیو و تلویزیون و اینترنت هم مصداق دارد. مگر می‌شود روزنامه را ابزار استبداد دانست؟ روزنامه اساساً آمده تا صدای متکثر انسان‌ها را منعکس کند. همچنان‌که سینما ابزار بسیار مناسبی برای به تصویر درآوردن اندیشه‌های انسانی بوده نه وسیله‌ای برای تحمیق آن‌ها‌. اما اگر اکنون کسانی پیدا می‌شوند و از روزنامه یا سینما و... برای دروغ گفتن، کسب سود، پروپاگاند و تحمیق انسان‌ها استفاده می‌کنند، این برمی‌گردد به سرشت آن افراد که تحمیق‌گر، دروغگو یا پروپاگاندیست هستند. 

حالا اینجا بحث توسعه‌ی زیرساخت‌های فنی برای تحقق جامعه‌ی اطلاعاتی به میان می‌آید، سؤال من این است که مثلاً در جامعه‌ای مثل جامعه‌ی ایران، آیا می‌توان بدون در نظر گرفتن ابزار‌ها و زیرساخت‌های فنی و مهندسی منتظر تحقق جامعه‌ی اطلاعاتی و آزادی رسانه‌ها بود؟ 

درست است که زیرساخت‌ها از اهمیت زیادی برخوردارند اما به اعتقاد کسانی مانند من محتوا مهم‌تر از زیرساخت است. به بیان دیگر ایجاد امکان داد و ستد آزادانه‌ی اطلاعات و به اشتراک گذاشتن آزادانه‌ی محتوا ارزشمند‌تر از تأمین زیرساخت‌هاست. 

نکته‌ اینجاست که برخی معتقدند ایجاد و گسترش امکانات و زیرساخت‌های فنی خود به خود منجر به جریان آزاد مبادله‌ی اطلاعات خواهد شد. 

بله ولی کند‌تر و با چالش‌های بیشتر. یک مثال می‌زنم: به ‌نظر شما آیا حذف ضرورت اخذ مجوز نشریه از قانون مطبوعات یا اجازه دادن به شهروندان برای راه‌اندازی شبکه‌های رادیو و تلویزیونی ما را بیشتر به تحقق جامعه‌ی اطلاعاتی نزدیک می‌کند یا افزایش پهنای باند؟ من کاملاً مدافع افزایش پهنای باند هستم و آن را از جمله‌ی حقوق بشر می‌دانم، بحثم واقعی کردن مقایسه‌هاست و تأکید بر این موضوع به ‌غایت مهم که هسته‌ی اصلی جامعه‌ی اطلاعاتی دسترسی آزادانه و همگانی به اطلاعات است. 

اکنون در چنین پیش‌فرضی شکاف دیجیتال چگونه تفسیر می‌شود‌؟ اینکه اگر دولت‌ها این امکانات را برای همه و به‌طور یکسان فراهم نکنند‌، همین نوعی بی‌عدالتی اجتماعی تلقی خواهد شد؟ 

مهم‌ترین نابرابری در جامعه ما نابرابری در حوزه دسترسی به خود اطلاعات است. به این معنی که دولت تمامی اطلاعات حوزه‌ی عمومی و نیز حوزه‌ی خصوصی شهروندان، هر دو را به‌طور کامل در اختیار گرفته است. در مقابل، شهروندان نه‌تن‌ها به اطلاعات مربوط به حکومت و نهادهای آن دسترسی ندارند، بلکه حتی از امکان اصلاح اطلاعات نادرست مربوط به خودشان که حکومت گردآوری و آرشیو کرده، محرومند. بنابراین شکاف واقعی شکاف میان حق دسترسی دولت به همه نوع اطلاعات حتی خصوصی‌ترین اطلاعات مربوط به زندگی معمول مردم و محرومیت شهروندان از دسترسی به اطلاعاتی است که می‌تواند روی سرنوشتشان تأثیر مستقیم بگذارد. البته من منکر شکاف دیجیتال و جریان نابرابر اطلاعات میان کشورهای پیشرفته و در حال توسعه یا توسعه‌نیافته نیستم. برای مثال هیچ‌کس منکر شکافیت اطلاعاتی میان آمریکا و کنیا نیست. نتیجه‌ی مقایسه میان آمریکا و کنیا یا کامبوج واضح و روشن است اما پرسش اینجاست که آیا مردم کنیا حق ندارند به اطلاعاتی که متعلق به خودشان است و دولتشان از آن‌ها دریغ می‌کند‌، دسترسی داشته باشند؟ باید نخست پاسخ این سؤال را داد نه اینکه بحث را حول رفع تقریباً ناممکن نابرابری اطلاعات میان دو کشور کنیا و مثلاً آمریکا متمرکز کرد. این مقایسه بدون شک غیرعاقلانه و بی‌نتیجه است. به‌همین خاطر صحبت‌های سازمان‌هایی مثل یونسکو و امثالهم درباره‌ی جریان یک‌سویه‌ی اطلاعات و شکاف دیجیتال هیچ نتیجه‌ی عملی نداشته است. به نظرم بهتر است به‌ جای پرداختن به این ادبیات بی‌خاصیت رسمی روی این موضوع متمرکز شویم که بنیان همه‌ی کنش‌های آگاهانه در هر جامعه‌ای دسترسی آزادانه به اطلاعات است. باید باور کنیم بدون حق دسترسی کنش‌آگاهانه یا مشارکت فعالانه شهروندان در فرآیندهای اجتماعی محلی از اعراب ندارد. 

حال سؤال این است که خود این ابزار‌ها تا چه میزان به این فرآیند آگاه‌سازی و اطلاع‌رسانی کمک می‌کنند؟ 

همان‌طور که گفتم وسایل ارتباط‌جمعی به طور کلی به روند انسانی‌تر شدن جوامع یاری می‌رسانند؛ چرا که اساساً وسایل ارتباطی از این توان برخوردارند که مناسبات ارتباطی میان انسان‌ها را وسعت و عمق بخشند، هیچ وسیله‌ی ارتباطی‌ای وجود ندارد که برای محدود کردن مناسبات ارتباطی به وجود آمده باشد. ببینید همین که گفته می‌شود فناوری دریافت کانال‌های ماهواره‌ای بدون نیاز به دیش در راه است، حتی اگر چنین فناوری‌ای بسیار دور از دسترس هم باشد، تأثیر خود را روی اذهان عمومی می‌گذارد. همین حالا هم انسان‌های بی‌شماری به جهان بدون دیش می‌اندیشند. به همین خاطر هم هست که رفتار کماندویی با دیش‌های ماهواره نتیجه‌بخش نخواهد بود. جالب اینکه حتی کسانی که در فکر ممنوعیت ماهواره و شکستن و بردن دیش‌ و تجهیزات دریافت هستند مانند آن میلیون‌ها انسان از همین حالا در فکر دنیای بدون دیش هستند و دنبال راه‌حل‌های بعدی هستند. 

پس چگونه است که این ابزار در دست برخی از افراد برخلاف ذاتی که دارند در جهت ایجاد مانع برای گسترش روابط انسانی عمل می‌کند؟ 

از هر وسیله‌ای عده‌ای می‌توانند برای دستیابی به هدف‌های خود سوء‌استفاده کنند. همین الان می‌توان به وسیله این چند برگ روزنامه که روی میز من وجود دارد یک آتش‌سوزی بزرگ در این ساختمان ایجاد کرد، اما آیا کسی می‌تواند ادعا کند که در ذات صفحه‌های روزنامه امکان ایجاد آتش‌سوزی نهفته است؟ در طول تاریخ همیشه پیوند عمیقی بین تاریخ تحولات اجتماعی و تاریخ تحول رسانه‌ها وجود داشته است‌. تلاقی اختراع چاپ با آغاز عصر مدرن و در واقع پایان قرون وسطی بدون شک بی‌معنا نیست. چاپ، مصادف با دورانی بود که مردم اسبتدادزده از شنیدن یک صدای واحد خسته شده بودند و زنجیرهای فکری آنان در حال از هم گسیختن بوده است. با همین منطق می‌توان به دوران تاریخی پیدایش اینترنت نیز توجه کرد. در دهه‌ی ۷۰میلادی که آغازین سال‌های پیدایش اینترنت به شمار می‌رود ما با تحولات بسیاری در عرصه‌ی جهانی روبه‌رو بوده‌ایم که انقلاب ایران یا نیکاراگوئه یا خیزش‌های کشورهای آمریکای لاتین از جمله آن‌ها به شمار می‌روند، این روند که در ‌‌نهایت در دهه‌ی۹۰ به فروپاشی شوروی و فرو ریختن دیوار برلین انجامید، نشان‌دهنده‌ی روحیه‌ی ضداستبدادی و آزادی‌گرایانه‌ی مردم در سطح بین‌المللی بود. در واقع، انسان اواخر قرن بیستم انسانی بود که به‌دنبال فرو ریختن دیوارهای استبداد و حکومت‌های خودکامه و موانع فکری بود، برای این کار هم نیازمند گفت‌وگو بود و نگاهی جهانی به پدیده‌های پیرامون خود داشت. اینترنت با این خواست تلاقی کرد و رسانه این دوران شد. 

آیا می‌توان تغییر و تحولاتی را که این روز‌ها در کشورهای پیرامونی ما اتفاق افتاده نیز ماحصل‌‌ همان گشایشی دانست که اینترنت به وجود آورده است؟ 

نه به تعبیری که شما در این پرسش به آن اشاره کردید. حرف من این است که پیوند بسیار محکمی بین تحولات اجتماعی و پیشرفت یا گسترش فناوری‌ها و وسایل ارتباط‌جمعی وجود دارد. در واقع این دو به مدد یکدیگر می‌آیند، نه اینکه یکی الزاماً باعث به‌وجود آمدن دیگری باشد. همان‌گونه که به‌طور قطع و یقین نمی‌توان گفت این مناسبات اجتماعی اروپای قرن پانزدهم بود که منجر به اختراع صنعت چاپ شد، نمی‌توان با قاطعیت ادعا کرد صنعت چاپ تحولات اجتماعی قرن پانزدهم را رقم زد. به بیان دیگر، هر چند رسانه‌ها در بستر تحولات اجتماعی شکل می‌گیرند؛ اما به محض ایجاد و شکل‌گیری یا حتی قبل از آن تأثیر خود را بر تحولات اجتماعی می‌گذارند. به همین خاطر است که زیاد نباید به دنبال این بود که رسانه‌ها موجب تغییر و تحولات اجتماعی ‌شوند یا تغییر و تحولات اجتماعی سبب گسترش رسانه‌های ارتباطی ‌شوند بلکه باید دنبال تعامل جامعه و فناوری با یکدیگر بود. به‌‌ همان مثال چاپ برگردیم، تلاقی چاپ و تحولات اجتماعی قرن پانزدهم، شکوفایی عظیمی در عرصه‌ی اندیشه، اقتصاد و سیاست به وجود آورد. در عرصه‌ی اندیشه تحول کاملاً آشکار بود. این یک تعبیر بسیار معروف است که «صنعت چاپ زنجیر را از پای کتاب باز کرد» چرا که امکان تکثیر کتاب را که در آن زمان در اختیار مطلق کلیسا و دربار بود، همگانی کرد. در حوزه اقتصاد هم نویسنده‌ی حرفه‌ای یا کتاب‌فروش، چاپ‌خانه و کارگر چاپ از جمله پدیده‌های نوین بودند که بر اثر چاپ به ‌وجود آمدند. 

در عرصه‌ی سیاست مخالفت ماهوی چاپ با جمود و جامعه تک‌صدایی آشکار بود. نکته‌های جالبی هم در این عرصه وجود داشت. چنان ‌که می‌دانید اولین کاتالوگ‌های چاپی، فهرست کتاب‌های ممنوعه‌ای بود که کلیسا منتشر می‌کرد. چاپ، مفهوم «بر سر دوراهی قرار گرفتن مستبدان» را بهتر از قبل عیان کرد. مستبدان، پادشاهان و کلیسا می‌خواستند با انتشار فهرست کتاب‌های ممنوعه مردم را از خواندن برخی کتاب‌ها منع کنند؛ اما همزمان با انتشار این‌گونه فهرست‌ها به مردم خبر می‌دادند که جریان‌های فکری مخالفی هم وجود دارند که خطر می‌کنند و کتاب‌هایی جز آنچه مستبدان می‌خواهند منتشر می‌کنند. همین آگاهی از بودن کتاب‌های ممنوعه و سپس مطبوعات ممنوعه، موج‌های رادیویی ممنوعه و اکنون سایت‌های ممنوعه و شبکه‌های ماهواره‌ای ممنوعه مردم را به خواندن، گوش ‌سپردن و تماشا کردن آن‌ها ترغیب می‌کند. 

نکته دیگری که در مواجهه با فضای مجازی به نوعی مناقشه‌برانگیز به شمار می‌رود‌، بحث حریم خصوصی است. نکته اینجاست که بسیاری معتقدند آنچه بر فضای مجازی و مخصوصاً دیوارهای مخصوص به شبکه‌های اجتماعی نوشته می‌شود‌، دیگر در حیطه حریم خصوصی نمی‌گنجد و اگر روی آن جرمی صورت گیرد نیز جرم مشهود است و قابل پیگیری. می‌خواستم از شما در این باره سؤال کنم که چگونه می‌توان با این تناقض مواجه شد و حریم خصوصی در چنین وضعیتی چه معنایی پیدا خواهد کرد؟ 

البته پاسخ به این سؤال نیازمند یک رویکرد حقوقی است که من در آن صاحب‌نظر نیستم. این قدر می‌توانم توضیح دهم که یکی از عناصر اصلی تحقق جرم مطبوعاتی، انتشار است. مادامی که کسی چیزی را منتشر نکرده مرتکب جرم نشده، کما اینکه اگر کسی تند‌ترین مطلب سیاسی کائنات را بنویسد؛ اما آن را در کشوی میز تحریرش بگذارد مرتکب جرم مطبوعاتی نشده است، بحث وقتی پیش می‌آید که آن نوشته را از کشوی می‌زمان برداریم و در تعدادی نسخه برای مثال روی دیوارهای شهر بچسبانیم. 

سؤال من این است که به نظر می‌رسد مفهوم حریم خصوصی در چنین شرایطی دچار تغییر شده باشد. 

در بحث حریم خصوصی ما به بعضی حوزه‌ها توجه ویژه داریم. برای مثال حریم مکانی، حریم ارتباطات، حریم اطلاعات و حریم فیزیکی از جمله مهم‌ترین حوزه‌های حریم خصوصی تلقی می‌شوند و کسی حق ندارد آن‌ها را نقض کند. در بحث حریم ارتباطات، موضوع مصون ماندن نامه‌ها، تماس‌های تلفنی و ا‌یمیل‌ها از تعرض دیگران – دولت، بخش خصوصی و افراد دیگر- است. فیس‌بوک پدیده‌ تاز‌ه‌ای است و متخصصان علوم اجتماعی و حقوق باید درباره‌ی آن بحث کنند. شما در فیس‌بوک و گوگل‌پلاس می‌توانید جمع‌های کاملاً خصوصی و خانوادگی تشکیل دهید و مانند اینکه یک میهمانی ترتیب داده‌اید در آن با آشنایانتان درباره‌ی موضوع‌های روز گپ و گفت و حتی بحث‌های خیلی داغ و جدی بکنید. آیا وقتی شما در میهمانی‌های خانوادگی جمع می‌شوید پیش نمی‌آید درباره‌ی مسایل روز صحبت و‌ گاه بحث و جدل ‌کنید؟ همه‌مان همین کار را می‌کنیم؛ حال اگر برای مثال من یا یکی از اقوامم در جمع خانوادگی یا با یکی از دوستانم در جمعی دوستانه به انتقاد از وضعیت بپردازیم و برای مثال حتی تند‌ترین تعبیر‌ها را درباره‌ی مسؤولان به کار ببریم، مقامات مجازند بیایند و ما را دستگیر کنند؟ می‌خواهم بگویم بحث درباره‌ی شبکه‌های اجتماعی و انتشار مطلب از طریق این شبکه‌ها، هنوز در مرحله‌ی آغازین است؛ اما و اگرهای فراوانی درباره‌ی آن‌ها وجود دارد. به همین خاطر گفتم باید متخصصان مسایل اجتماعی و حقوقدان‌ها ‌در این باره تعامل و اندیشه کنند؛ که آیا حکومت حق دارد بدون دعوت و اجازه به این فضا‌ها سرک بکشد و ببیند تعدادی دوست یا فامیل درباره‌ی مسایل چگونه فکر می‌کنند؟ این پرسش‌ها مختص ایران نیست و بسیاری از متخصصان غربی هم کماکان دارند درمورد آن‌ها بحث می‌کنند. البته سرعت تحولات در محیط وب بسیار زیاد است سرعت این‌گونه بحث‌ها و نتیجه گرفتن از آن‌ها خیلی کم! 

به نظر من بخشی از این اتفاقات که برخلاف ذات روشن‌گرانه‌ی ابزارهای ارتباطی عمل می‌کنند نیز به تعاریف ناقصی برمی‌گردد که تاکنون از کارکردهای آنان ارائه شده است. 

بله. نکته اینجاست که جامعه‌ها باید در تصمیم‌گیری‌ها به یک پختگی برسند. یک مثال ساده و قدری دور از ذهن شاید بتواند پیچیدگی‌های موضوع را روشن کند. اگر فرزند شما بر اثر بی‌دقتی نفیس‌ترین گلدان منزل را بشکند، شما با او چه می‌کنید؟ آیا او را به خاطر شکستن گلدان می‌کشید یا اینکه گلدان بعدی را پنهان می‌کنید؟ کار درست این است که کودک را متوجه کنید که مراقب گلدان باشد. جز این کاری نمی‌شود کرد. از این مثال می‌خواهم نتیجه بگیرم که باید پختگی به خرج دهیم و رفتار بازیگوشانه جامعه و فناوری با یکدیگر را برای مدتی به رسمیت بشناسیم تا جامعه و فناوری هر دو به پختگی برسند. مهم‌ترین مانع سر راه این پختگی، ممنوعیت است. جامعه و رسانه ممنوع هیچ کدام به بلوغ نمی‌رسند. 

اتفاقاً به نظر من دقیقاً همین اتفاق در ایران افتاده است، به این ترتیب که در ابتدای حضور فناوری‌های ارتباطی تا حدی با این بازیگوشی با تسامح برخورد می‌شود؛ اما مشکل از تصمیم‌گیری‌هایی به وجود می‌آید که پس از آن گرفته می‌شود. 

درست می‌گویید تسامح آغازین و البته بسیار کوتاه‌مدت ما نتیجه‌ی درک واقع‌بینانه از نسبت جامعه و نوآوری‌ها نیست؛ بلکه محصول نا‌آشنایی و ناآگاهی مسؤولان از تحولات و ماهیت آن‌هاست. متأسفانه به محض اینکه قدری ابعاد موضوع، به‌ خصوص از منظر مناسبات قدرت، روشن می‌شود به فکر محدودیت و ممنوعیت می‌افتیم، نکته‌ی جالبی که گفتم وجود دارد. سرعت تحول در عرصه فناوری بسیار زیاد است و تصمیم‌گیری‌های به دور از واقعیت ما به گرد پای تحولات هم نمی‌رسد. به محض اینکه به خیال خود مسأله‌ای را رفع و رجوع می‌کنیم ده‌ها مسأله‌ی دیگر از راه می‌رسند. اینجاست که با نوعی دویدن بی‌حاصل روبه‌رو می‌شویم. در ابتدا عدم آگاهی ما امکان بازیگوشی مردم با فناوری را به وجود می‌آورد؛ اما به محض اینکه توانایی مقابله با آن بازیگوشی را پیدا می‌کنیم بدون توجه به ملاحظات فرهنگی، اجتماعی، تاریخی، جهانی و...، به صورتی آمرانه دست به تصمیم‌گیری می‌زنیم و بعد تازه متوجه می‌شویم که حوزه‌های بی‌شماری پدیدار شده‌اند که حتی فرصت بررسی آن‌ها را نداریم. این‌گونه است که در این عرصه با نوعی جنگ نابرابر میان اراده‌ی محدود مدیریت جامعه و تحولات بی‌حد و حصر حوزه فناوری مواجه هستیم. 

خود من در طول این ۲۰ سالی که از حضور اینترنت در ایران می‌گذرد مرتباً از سرعت و چگونگی تحولاتی که در آن رخ داده حیرت‌زده شده‌ام. من از ابتدای ورود این پدیده تقریباً در جریان آن قرار داشتم، ابتدا از حضور اینترنت شگفت‌زده شدم و پس از آن مرحله به مرحله از تولد وب‌سایت‌های مختلف‌، وبلاگ‌ها، رسانه‌ها، شبکه‌های اجتماعی و روزنامه‌نگاری شهروندی حیرت‌زده شده‌ام و مطمئنم که از این پس باز هم شگفت‌زده خواهم شد. 

واقعیت این است که ما در عصر حیرت و شگفتی بی‌پایان به سر می‌بریم. حال مسأله این است که حکومت‌ها با وجود تحولاتی چنین سریع در عرصه‌ی فناوری‌ها می‌خواهند چه کنند؟ آیا تا همین چند سال پیش، به ذهن کسی خطور می‌کرد که وسیله‌ای داشته باشد به نام موبایل که با آن صحبت کند، صدا ضبط کند و عکس بگیرد و مهم‌تر از همه به کمک آن از مرگ نجات یابد؟ می‌خواهم بگویم حکومت‌های واقع‌گرا هم باید حیرت‌زدگی خود را به رسمیت بشناسند. به‌خصوص که این تحولات خارج از اراده‌ی هر فرد یا دولت و حکومتی در حال رخ دادن است و نمی‌توان جلوی آن را گرفت. مطمئن باشید اگر امکان چنین کاری وجود داشت حتماً کسانی قبل از ما جلوی آن را گرفته بودند. 

چندی پیش یکی از مسؤولان اداره‌ی مبارزه با جرایم اینترنتی درباره‌ی ممنوعیت حضور در شبکه‌های اجتماعی به این نکته اشاره کرده بود که اساساً چه لزومی دارد این‌قدر آدم‌ها با یکدیگر دوست شوند و ارتباط برقرار کنند؟ 

چنین سخنی نشان از عدم آگاهی فرد نسبت به اوضاع و احوال پیرامون خود دارد. بر اساس حداقل برآورد‌ها چهار میلیون ایرانی در خارج از کشور زندگی می‌کنند. برآوردهای دیگر تا هفت میلیون نفر را دربر می‌گیرد. معنی این آمار این است که ما کمتر خانواده‌ای داریم که یک یا چند عضو آن خارج از ایران نباشند. طبیعی است که ایرانی‌ها دوست دارند با اعضای خانواده‌شان در داخل و خارج مراوده داشته باشند. فرزندانمان هم دوست دارند با فرزندان اقوام و دوستانمان در خارج مراوده داشته باشند. 

این یک خواست و میل طبیعی است و اگر چنین تمایلی وجود نداشته باشد باید نگران شویم. اینترنت ارزان‌‌ترین، سریع‌ترین و بهترین راه برقراری این ارتباط است. وقتی برادر یا پسرعموی من ازدواج می‌کنند یا صاحب فرزند می‌شوند و من فرصت حضور در خارج ندارم آیا باید از دیدن عکس‌های ازدواج آن‌ها یا فرزندشان محروم باشم. چه کسی دیگر نامه می‌نویسد و عکسی در پاکت می‌گذارد و برای قوم‌ و خویشش برای مثال در استرالیا می‌فرستد. اینترنت و شبکه‌های اجتماعی این فرصت را به همه ما داده‌اند که جمع‌های خانوادگی، دوستانه یا تعریف‌شده خودمان را داشته باشیم و با یک اشاره انگشت عکس و فیلم و صدا و متن را برای همه اعضای جمعمان ارسال کنیم و از این ارتباطمان ‌‌نهایت لذت را ببریم. 

این فرآیند طبیعی و کاملاً انسانی است؛ چرا می‌خواهیم این حس عمیق و انسانی ارتباط برقرار کردن را سرکوب کنیم؟ اگر اشکالی در موضوع وجود دارد اول باید یقه‌ی کسانی را گرفت که باعث شده‌اند چند میلیون نفر از کشور بروند. اگر رفتن هم به تعبیر مقام‌های محترم مسؤول خوب است پس چرا داشتن ارتباط بد است؟ بخش قابل توجهی از نیازهای امروزه ما توسط اینترنت برآورده می‌شود، این به تمامی فرصت است، نباید به عنوان تهدید به آن نگاه کرد. 

همان‌طور که می‌دانید گروهی هستند که معتقدند اینترنت در مقایسه با سایر رسانه‌های پیش از خود نوعی سطحی‌نگری گسترده در میان کاربران خود ایجاد می‌کند، آیا نمی‌توان در چنین عرصه‌ای آن را به ‌عنوان تهدیدی برای فهم و بینش عمومی به شمار آورد؟ 

این مسأله بستگی به این دارد که شما خودتان چگونه آدمی باشید و از اینترنت چگونه استفاده کنید... 

مثلاً خیلی‌ها معتقدند دوستی‌های شکل‌گرفته در فضای مجازی بسیار سطحی‌تر از دوستی‌های جهان واقعی است. 

بگذریم از اینکه مدت‌هاست «جهان واقعی» و «جهان مجازی» معناهای پیشین خود را از دست داده‌اند؛ اما آیا می‌شود از این خیلی‌ها بپرسید دوستی‌ها در جهان واقعی را چگونه ارزیابی می‌کنند؟ برداشت ما از موضوعات باید قدری نو شود‌. نکته این است که ابزارهای نوین ارتباطی و مثلاً اینترنت جلوی کسی را برای اینکه مطالعه عمیق کند نگرفته‌اند. اگر کسی قصد مطالعه عمیق داشته باشد، این ابزار‌ها بدون شک به‌عنوان امکانی عالی در خدمت او خواهند بود. امروزه با انتشار نسخه‌های الکترونیکی می‌توان به محض انتشار یک کتاب در هر کجای دنیا آن را خرید و خواند و حتی روایت‌های پیش از چاپ آن را در اختیار داشت. کتاب‌خانه‌های الکترونیکی آمده‌اند که شما بتوانید در هر موقعیتی که هستید هر تعداد کتاب را که می‌خواهید همراه خود داشته باشید، آن‌ها را بخوانید و از خواندنشان لذت ببرید. اینکه طبع جست‌وجو‌گر انسان امروزی به طور کلی بیشتر تمایل به این دارد که متن‌ها را اسکن کند تا بخواند ربطی به فناوری‌های نوین ارتباطی ندارد. موضوع، فراوانی منابع اطلاعات است و محدودیت زمانی که با آن مواجهیم. انسان امروزی دوست دارد در جریان کلیت و سرگل خبر‌ها قرار داشته باشد؛ امری که به هیچ ‌وجه مانع عمیق‌تر شدن او نیست.